برای پسر مبارزم امیر
ارشد تاج میر
صدام دیگه بگوش خودم هم نمی رسه
گنگم . لالم . خفه ام
چرا نمی تونم اسمت رو فریاد بکشم ؟ تو که همیشه کنار منی
درد استخوانهای له شدت . درد کبودیهای تنت
درد چشمهای بازت وقت مرگ . همه ی وجودم رو دردناک کرده .
و صدای شکستن اونها . لحظه های سیاه . سرد و یکنواخت منو . سیاه
تر .
صدای نفسهای خواهان زندگی ت از حلقوم له شده ت
در گوش من سمفونی دردیه . که امانم رو گرفته .
هیچ کس فریاد رس نیست .
همه خودشون رو به خواب زدن . نمی خوان بیدار شن .
بذار بخوابن
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر