۱۳۹۴ بهمن ۲۱, چهارشنبه

زنان قهرماني كه در مقاومت ايران نقش درخشاني داشتند




زنان قهرماني كه در مقاومت ايران نقش درخشاني داشتند

 
۱۹بهمن سالگرد یک رویداد سرنوشت ساز در تاریخ تلاش مردم ایران در طلب آزادی است.
روز ۱۹ بهمن ۱۳۶۰ پاسداران خمینی مقر مرکزی مجاهدين در داخل ایران را مورد حمله قرار دادند و در نبردي نابرابر تعدادي از ارزشمندترين و برجسته ترين چهره هاي مقاومت ايران را به قتل رساندند.
خمینی که آن زمان هنوز زنده بود فکر میکرد که با این ضربه سنگین به اپوزیسیون میتواند، نمایش قدرت به راه بیندازد، هواداران سرسخت جنبش را مأیوس کند و مقاومت آنها را در داخل و خارج زندان در هم بشکند.
این یک نبرد نابرابر بین هزاران پاسدار به شدت مسلح علیه ۲۰ رزمنده آزادی بود. خمینی فکر میکرد پیروزی قطعی است. اما پیشتازان آزادی تسلیم نشدند و تا آخرین نفس جنگیدند و یک صحنه حماسی خلق کردند که مقاومت را هرچه بیشتر قوت بخشید.
زنانی که در این نبرد شرکت داشتند، برگ درخشاني در تاريخ مبارزه مردم ايران، براي آزادي و دمكراسي از خود بيادگار گذاشتند، زنان پيشتازي كه با شجاعتي خيره كننده تا آخرين نفس ايستادند و تسليم پاسداران تباهي نشدند و طرحي نو در آسمان غم زده ميهن مان درانداختند.
آن روز، اين زنان پيشتاز، در عزم و رزم شان، مقاومتي را رقم زدند و پيامي را سرودند كه اکنون در رهبري جنبش مقاومت ايران آنرا در صف طولاني از زنان پيشتاز مجاهدين خلق به عينه مي بينيم.

اشرف رجوی :

درخشان ترین چهره در این ماجرا به اشرف رجوی تعلق داشت.
او در سال ۱۹۵۱ در زنجان متولد شد و مدرک لیسانس خود را در رشته فیزیک از دانشگاه تهران گرفت. اما قلب اشرف برای مردم محرومی می تپید که در کشوری که روی دریای نفت نشسته در رنج بودند. علیرغم امکان داشتن یک زندگی خوب، اشرف با طي مسافت های طولانی به شهرها و روستاهای مختلف سفر می کرد تا با مشکلات مردم آشنا شده و برای یافتن راه حل به آنها کمک کند.
در این پروسه او با مجاهدین آشنا شد که گروهی نوپا بودند و به طور زیرزمینی علیه شاه فعالیت می کردند. او در سال ۱۳۵۰ به آنها پیوست. سپس دو بار در فاصله سالهای ۵۱-۵۳ و در سال ۵۵ توسط ساواك شاه دستگیر و متحمل شکنجه های وحشیانه شد به نحوی که شنوایی یک گوشش را از دست داد. او در آخرين دستگيري به حبس ابد محكوم شد.
اما در روز ۳۰ دی ۱۳۵۷ قبل از انقلاب ۲۲بهمن او همراه با آخرین گروه از زندانیان سیاسی، به همت قيام مردم از زندان آزاد شد.
اشرف بعد از آزادی، فعالیتهایش را به عنوان با تجربه ترین عضو زن سازمان از سر گرفت. با توجه به امواج گسترده زنان جوان و دخترانی که میخواستند بعد از انقلاب به جنبش مجاهدين بپیوندند مسئولیت او فوق العاده سنگین بود. به خصوص که او برای آنها یک الگو بود.
دراولين دور انتخابات مجلس بعد از انقلاب، اشرف بعنوان برجسته ترين زن مجاهد خلق در ليست كانديداهاي مجاهدين براي تهران معرفي شد.
بعد از شروع مقاومت در روز ۳۰ خرداد ۶۰، وقتی که به تصمیم سازمان، مسعود رجوی عازم خارج شد تا صدای مقاومت مردم ایران را به گوش جهانیان برساند، اشرف به عنوان نماینده و به جای او در ایران ماند.
به این ترتیب روز ۱۹بهمن ۱۳۶۰ او و فرزند خردسالش در مقر مرکزی مجاهدین بودند. وقتی حمله آغاز شد او پسر خردسالش را در حمام گذاشت تا از تیراندازی و دود در امان باشد و بعد برای دفاع از همرزمانش بازگشت.
همه آنها تا آخرین نفس جنگیدند و سرفرازانه جان باختند.
پاسداران اجساد این زنان و مردان شجاع را به زندان اوین بردند. آنها پیکرها را در حیاط پوشيده از برف چیدند و سپس زندانیان جوان را برای دیدن آن بردند تا با ديدن پيكرهاي به خون تپيده اشرف و موسي و ساير مجاهدين والامقام، آنها را وادار به تسليم كنند. اما زندانيان با اداي احترام به پيكرهاي شهداي قهرمانشان و شعار مرگ بر خمینی و زنده باد رجوی پاسخ دژخيم را طور ديگري دادند.
واينگونه شد كه از فرداي ۱۹ بهمن ۱۳۶۰ خون اشرف در جوششي بي امان در شريان نسلي از زنان اين ميهن به غليان در آمد كه اكنون بعد از ۳۴ سال در داخل ايران و در سرتاسر جهان در پيشاپيش جنبش مقاومت ايران نام او را در سرود آزادي نغمه خوان هستند.

سایر زنانی که در حماسه ۱۹بهمن نقش داشتند:

آذر رضایی
متولد سال ۱۳۳۹ در تهران، او یکی از دختران خانواده مشهور و محبوب رضایی ها بود که چهار فرزندشان در مبارزه با شاه جان باختند. بنابراین او از همان سنین پایین با مبارزه آشنا شد و حتی در سن ۱۴سالگی زندانی شد. او از مسئولين بخش دانش آموزي سازمان در تهران بود. آذر كه همسر موسي خياباني (معاون رهبر مجاهدين) بود، در زمان حمله ۱۹ بهمن، باردار بود كه با طفل بدنيا نيامده اش بدست پاسداران خميني به شهادت رسيد.




مهشید فرزانه سا
متولد ۱۳۳۷ در تهران، او از سن کم با ظلم و ستم شاه آشنا شد. در سال ۱۳۵۷ وارد رشته علوم آزمایشگاهی دانشگاه تهران شد. به عنوان یک دانشجو، فعالانه در تظاهرات علیه شاه شرکت کرد. بعد از سرنگونی شاه او به مجاهدین پیوست و همیشه سرشار و سرحال بود و از کاری که برای آزادی مردمش انجام میداد لذت می برد. در ۱۹ بهمن۱۳۶۰ او بهمراه همسر و دختر کوچکش در خانه حضور داشتند. وقتی حمله شروع شد. مهشید و همسرش در این نبرد نابرابر قهرمانانه جنگیدند و جان بر سر آرمان خود گذاشتند.



مهناز کلانتری
مهناز که در زمان بعد از انقلاب سال ۵۷، دانشجو بود به مجاهدین پیوست. او فرد جدی و با پشتکار و مدافع آزادی ها در دانشگاه خود بود و از احترام خاصی در میان دوستان و هم دانشگاهی های خود برخوردار بود.





ثریا سنماری
ثریا در سال ۱۳۳۸ در اصفهان به دنیا آمد و تحصیلات دبیرستان را در همانجا به پایان رساند. سپس به هواداران مجاهدین در همان شهر پیوست. بعد از مدتی به تهران نقل مکان کرد و در آنجا مشغول کار با انجمن مادران مسلمان هوادار مجاهدین شد. (توضیح:‌ مادر به زنان میانسالی اطلاق می شد که یا فرزندان مجاهدشان شهید شده بودند و یا با سازمان همکاری داشتند و این مادران نیز خود علاقمند به همکاری و کمک برای پیشبرد اهداف عالی مجاهدین بودند اما به دلیل تفاوت سنی به آنها مادر گفته می شد.)
ثریا یک دختر یکساله داشت که در جریان درگیریهای روز ۱۹بهمن، قبل از اینکه به همراه همسرش به شهادت برسند او را در یک جای امن گذاشت.


فاطمه نجاریان
فاطمه در سال ۱۳۳۴ در تهران متولد شد. او در کودکی پدرش را از دست داد و خانواده آنها دچار مشکلات و مصائب بسیاری شدند اما او با تلاش و سخت کوشی توانست تحصیلات دبیرستان را تمام کرده و وارد دانشگاه پلی تکنیک که یکی از معتبرترین دانشگاههای تهران بود، بشود. در آنجا او با هواداران مجاهدین آشنا شد و فعالیتهای خود علیه رژیم شاه را آغاز کرد. بعد از انقلاب، او به سازمان مجاهدین خلق ایران پیوست و فعالانه مشغول کار و فعالیت در تهران شد. فاطمه در زمان شهادت در ۱۹ بهمن ۱۳۶۰ مادر دو فرزند خردسال بود.


تهمینه رحیم نژاد
تهمینه در سال ۱۳۳۴ در گرگان متولد شد. او دانشجوی رشته شیمی در دانشگاه فردوسی مشهد بود. و در سال ۵۱ در دانشگاه به هواداران مجاهدین پیوست و فعالیت های خود علیه حکومت شاه را آغاز کرد. او صدای زیبایی داشت و به همین خاطر در بسیاری از برنامه ها و گردهمایی های سازمان دکلمه و یا اعلام برنامه می کرد. او و همسرش هر دو در جریان حمله ۱۹ بهمن جان باختند. از آنها یک فرزند به جای ماند.




ناهید رأفتی
ناهید در سال ۱۳۳۱ در شهر قوچان چشم به جهان گشود. بعد از اتمام دوران دبیرستان، برای ادامه تحصیل به مشهد رفت. سپس به عنوان معلم در مدارس اطراف قوچان شروع به تدریس نمود. در جریان انقلاب ضدسلطنتی، او در سازمان دادن زنان و دختران در شهر خود بسیار فعال بود. و بعد از پیروزی انقلاب با بخشهای مختلف مثل انجمنهای معلمین، دانشجویان و مادران فعالیت می کرد.
وقتی که حکومت زن ستیز آخوندها شروع به تصفیه زنان از مشاغل خود کرد، ناهید از جمله معلمینی بود که از شغل خود اخراج شد. متعاقباً او به تهران نقل مکان کرد و فعالیت خود با مجاهدین را هرچه بیشتر افزایش داد. تا اینکه در ۱۹بهمن۶۰ همراه با یاران خود، جان بر سر پیمان آزادی گذاشت.



رژیم ایران برای تضعیف روحیه هواداران مجاهدین دربند، زندانیان جوان در زندان اوین را برای دیدن پیکرهای غرقه به خون رهبران مجاهدین در ۱۹بهمن۱۳۶۰ بالای سر آنها بردند. رژیمی که فکر میکرد زندانیان جوان و بی تجربه، روحیه خود را در این صحنه خواهند باخت ولی، دچار یک اشتباه محاسبه محض بود. آنها به پیکرهای شهیدان ادای احترام کرده و با صدای بلند در حیاط زندان، شعارهایی علیه رژیم سر دادند. ‌ٰذیلاً با شرح مختصری، با دو تن از آنها آشنا می شویم:‌

ژیلا نقی زاده
ژیلا تنها ۱۷سال داشت و حتی دبیرستان را هم تمام نکرده بود. او یک نوجوان تیزهوش و با ذکاوت بود که آرزو داشت میهنش را آزاد و آباد ببیند. به همین خاطر به مجاهدین پیوست. او بسیار ضد ظلم و ضد آخوندها بود و علیرغم سن کم از جمله زندانیان بسیار مقاوم بود. او را به شدت شلاق زده و به اعدام محکوم کردند تا مجبورش کنند با رژیم همکاری کند و در تلویزیون توبه کند اما او به این کار تن نداد و نهایتاً با شجاعتی خارق العاده به پیکرهای اشرف رجوی و موسی خیابانی ادای احترام کرد و به همین خاطر او را در روز ۲۰ بهمن به جوخه اعدام سپردند.


صغری بزرگانفرد
صغری در ۱۶ مهر ۱۳۴۲ در تهران در یک خانواده متوسط پایین به دنیا آمد. وقتی انقلاب ضدسلطنتی به وقوع پیوست او تنها ۱۴سال داشت و به همراه خواهر و برادران خود در راهپیمایی ها شرکت می کرد. او در دبیرستان رشته اقتصاد می خواند ولی وقتی برادر بزرگترش، به خاطر حمایت از مجاهدین تحت تعقیب قرار گرفت، او نیز ناگزیر از ترک تحصیل شد تا به زندگی مخفی رو بیاورد. وی در آذر۱۳۶۰ بهمراه مادرش (آراسته قلی وند) دستگیر و به زندان اوین بند مخوف ۲۰۹ برده شد.
صغری از جمله زندانیانی بود که در اوین، طرح آخوندها را با شعارهای خود علیه رژیم و در حمایت از مجاهدین بر هم زد. صغری نیز بهمراه سایر خواهران و برادران مجاهدش در روز ۲۰ بهمن۱۳۶۰ به جوخه های اعدام سپرده شد.




درخشان ترین چهره در این ماجرا به اشرف رجوی تعلق داشت.
او در سال ۱۹۵۱ در زنجان متولد شد و مدرک لیسانس خود را در رشته فیزیک از دانشگاه تهران گرفت. اما قلب اشرف برای مردم محرومی می تپید که در کشوری که روی دریای نفت نشسته در رنج بودند. علیرغم امکان داشتن یک زندگی خوب، اشرف با طي مسافت های طولانی به شهرها و روستاهای مختلف سفر می کرد تا با مشکلات مردم آشنا شده و برای یافتن راه حل به آنها کمک کند.
در این پروسه او با مجاهدین آشنا شد که گروهی نوپا بودند و به طور زیرزمینی علیه شاه فعالیت می کردند. او در سال ۱۳۵۰ به آنها پیوست. سپس دو بار در فاصله سالهای ۵۱-۵۳ و در سال ۵۵ توسط ساواك شاه دستگیر و متحمل شکنجه های وحشیانه شد به نحوی که شنوایی یک گوشش را از دست داد. او در آخرين دستگيري به حبس ابد محكوم شد.
اما در روز ۳۰ دی ۱۳۵۷ قبل از انقلاب ۲۲بهمن او همراه با آخرین گروه از زندانیان سیاسی، به همت قيام مردم از زندان آزاد شد.
اشرف بعد از آزادی، فعالیتهایش را به عنوان با تجربه ترین عضو زن سازمان از سر گرفت. با توجه به امواج گسترده زنان جوان و دخترانی که میخواستند بعد از انقلاب به جنبش مجاهدين بپیوندند مسئولیت او فوق العاده سنگین بود. به خصوص که او برای آنها یک الگو بود.
دراولين دور انتخابات مجلس بعد از انقلاب، اشرف بعنوان برجسته ترين زن مجاهد خلق در ليست كانديداهاي مجاهدين براي تهران معرفي شد.
بعد از شروع مقاومت در روز ۳۰ خرداد ۶۰، وقتی که به تصمیم سازمان، مسعود رجوی عازم خارج شد تا صدای مقاومت مردم ایران را به گوش جهانیان برساند، اشرف به عنوان نماینده و به جای او در ایران ماند.
به این ترتیب روز ۱۹بهمن ۱۳۶۰ او و فرزند خردسالش در مقر مرکزی مجاهدین بودند. وقتی حمله آغاز شد او پسر خردسالش را در حمام گذاشت تا از تیراندازی و دود در امان باشد و بعد برای دفاع از همرزمانش بازگشت.
همه آنها تا آخرین نفس جنگیدند و سرفرازانه جان باختند.
پاسداران اجساد این زنان و مردان شجاع را به زندان اوین بردند. آنها پیکرها را در حیاط پوشيده از برف چیدند و سپس زندانیان جوان را برای دیدن آن بردند تا با ديدن پيكرهاي به خون تپيده اشرف و موسي و ساير مجاهدين والامقام، آنها را وادار به تسليم كنند. اما زندانيان با اداي احترام به پيكرهاي شهداي قهرمانشان و شعار مرگ بر خمینی و زنده باد رجوی پاسخ دژخيم را طور ديگري دادند.
واينگونه شد كه از فرداي ۱۹ بهمن ۱۳۶۰ خون اشرف در جوششي بي امان در شريان نسلي از زنان اين ميهن به غليان در آمد كه اكنون بعد از ۳۴ سال در داخل ايران و در سرتاسر جهان در پيشاپيش جنبش مقاومت ايران نام او را در سرود آزادي نغمه خوان هستند.

سایر زنانی که در حماسه ۱۹بهمن نقش داشتند:

آذر رضایی
متولد سال ۱۳۳۹ در تهران، او یکی از دختران خانواده مشهور و محبوب رضایی ها بود که چهار فرزندشان در مبارزه با شاه جان باختند. بنابراین او از همان سنین پایین با مبارزه آشنا شد و حتی در سن ۱۴سالگی زندانی شد. او از مسئولين بخش دانش آموزي سازمان در تهران بود. آذر كه همسر موسي خياباني (معاون رهبر مجاهدين) بود، در زمان حمله ۱۹ بهمن، باردار بود كه با طفل بدنيا نيامده اش بدست پاسداران خميني به شهادت رسيد.




مهشید فرزانه سا
متولد ۱۳۳۷ در تهران، او از سن کم با ظلم و ستم شاه آشنا شد. در سال ۱۳۵۷ وارد رشته علوم آزمایشگاهی دانشگاه تهران شد. به عنوان یک دانشجو، فعالانه در تظاهرات علیه شاه شرکت کرد. بعد از سرنگونی شاه او به مجاهدین پیوست و همیشه سرشار و سرحال بود و از کاری که برای آزادی مردمش انجام میداد لذت می برد. در ۱۹ بهمن۱۳۶۰ او بهمراه همسر و دختر کوچکش در خانه حضور داشتند. وقتی حمله شروع شد. مهشید و همسرش در این نبرد نابرابر قهرمانانه جنگیدند و جان بر سر آرمان خود گذاشتند.



مهناز کلانتری
مهناز که در زمان بعد از انقلاب سال ۵۷، دانشجو بود به مجاهدین پیوست. او فرد جدی و با پشتکار و مدافع آزادی ها در دانشگاه خود بود و از احترام خاصی در میان دوستان و هم دانشگاهی های خود برخوردار بود.





ثریا سنماری
ثریا در سال ۱۳۳۸ در اصفهان به دنیا آمد و تحصیلات دبیرستان را در همانجا به پایان رساند. سپس به هواداران مجاهدین در همان شهر پیوست. بعد از مدتی به تهران نقل مکان کرد و در آنجا مشغول کار با انجمن مادران مسلمان هوادار مجاهدین شد. (توضیح:‌ مادر به زنان میانسالی اطلاق می شد که یا فرزندان مجاهدشان شهید شده بودند و یا با سازمان همکاری داشتند و این مادران نیز خود علاقمند به همکاری و کمک برای پیشبرد اهداف عالی مجاهدین بودند اما به دلیل تفاوت سنی به آنها مادر گفته می شد.)
ثریا یک دختر یکساله داشت که در جریان درگیریهای روز ۱۹بهمن، قبل از اینکه به همراه همسرش به شهادت برسند او را در یک جای امن گذاشت.


فاطمه نجاریان
فاطمه در سال ۱۳۳۴ در تهران متولد شد. او در کودکی پدرش را از دست داد و خانواده آنها دچار مشکلات و مصائب بسیاری شدند اما او با تلاش و سخت کوشی توانست تحصیلات دبیرستان را تمام کرده و وارد دانشگاه پلی تکنیک که یکی از معتبرترین دانشگاههای تهران بود، بشود. در آنجا او با هواداران مجاهدین آشنا شد و فعالیتهای خود علیه رژیم شاه را آغاز کرد. بعد از انقلاب، او به سازمان مجاهدین خلق ایران پیوست و فعالانه مشغول کار و فعالیت در تهران شد. فاطمه در زمان شهادت در ۱۹ بهمن ۱۳۶۰ مادر دو فرزند خردسال بود.


تهمینه رحیم نژاد
تهمینه در سال ۱۳۳۴ در گرگان متولد شد. او دانشجوی رشته شیمی در دانشگاه فردوسی مشهد بود. و در سال ۵۱ در دانشگاه به هواداران مجاهدین پیوست و فعالیت های خود علیه حکومت شاه را آغاز کرد. او صدای زیبایی داشت و به همین خاطر در بسیاری از برنامه ها و گردهمایی های سازمان دکلمه و یا اعلام برنامه می کرد. او و همسرش هر دو در جریان حمله ۱۹ بهمن جان باختند. از آنها یک فرزند به جای ماند.




ناهید رأفتی
ناهید در سال ۱۳۳۱ در شهر قوچان چشم به جهان گشود. بعد از اتمام دوران دبیرستان، برای ادامه تحصیل به مشهد رفت. سپس به عنوان معلم در مدارس اطراف قوچان شروع به تدریس نمود. در جریان انقلاب ضدسلطنتی، او در سازمان دادن زنان و دختران در شهر خود بسیار فعال بود. و بعد از پیروزی انقلاب با بخشهای مختلف مثل انجمنهای معلمین، دانشجویان و مادران فعالیت می کرد.
وقتی که حکومت زن ستیز آخوندها شروع به تصفیه زنان از مشاغل خود کرد، ناهید از جمله معلمینی بود که از شغل خود اخراج شد. متعاقباً او به تهران نقل مکان کرد و فعالیت خود با مجاهدین را هرچه بیشتر افزایش داد. تا اینکه در ۱۹بهمن۶۰ همراه با یاران خود، جان بر سر پیمان آزادی گذاشت.



رژیم ایران برای تضعیف روحیه هواداران مجاهدین دربند، زندانیان جوان در زندان اوین را برای دیدن پیکرهای غرقه به خون رهبران مجاهدین در ۱۹بهمن۱۳۶۰ بالای سر آنها بردند. رژیمی که فکر میکرد زندانیان جوان و بی تجربه، روحیه خود را در این صحنه خواهند باخت ولی، دچار یک اشتباه محاسبه محض بود. آنها به پیکرهای شهیدان ادای احترام کرده و با صدای بلند در حیاط زندان، شعارهایی علیه رژیم سر دادند. ‌ٰذیلاً با شرح مختصری، با دو تن از آنها آشنا می شویم:‌

ژیلا نقی زاده
ژیلا تنها ۱۷سال داشت و حتی دبیرستان را هم تمام نکرده بود. او یک نوجوان تیزهوش و با ذکاوت بود که آرزو داشت میهنش را آزاد و آباد ببیند. به همین خاطر به مجاهدین پیوست. او بسیار ضد ظلم و ضد آخوندها بود و علیرغم سن کم از جمله زندانیان بسیار مقاوم بود. او را به شدت شلاق زده و به اعدام محکوم کردند تا مجبورش کنند با رژیم همکاری کند و در تلویزیون توبه کند اما او به این کار تن نداد و نهایتاً با شجاعتی خارق العاده به پیکرهای اشرف رجوی و موسی خیابانی ادای احترام کرد و به همین خاطر او را در روز ۲۰ بهمن به جوخه اعدام سپردند.


صغری بزرگانفرد
صغری در ۱۶ مهر ۱۳۴۲ در تهران در یک خانواده متوسط پایین به دنیا آمد. وقتی انقلاب ضدسلطنتی به وقوع پیوست او تنها ۱۴سال داشت و به همراه خواهر و برادران خود در راهپیمایی ها شرکت می کرد. او در دبیرستان رشته اقتصاد می خواند ولی وقتی برادر بزرگترش، به خاطر حمایت از مجاهدین تحت تعقیب قرار گرفت، او نیز ناگزیر از ترک تحصیل شد تا به زندگی مخفی رو بیاورد. وی در آذر۱۳۶۰ بهمراه مادرش (آراسته قلی وند) دستگیر و به زندان اوین بند مخوف ۲۰۹ برده شد.
صغری از جمله زندانیانی بود که در اوین، طرح آخوندها را با شعارهای خود علیه رژیم و در حمایت از مجاهدین بر هم زد. صغری نیز بهمراه سایر خواهران و برادران مجاهدش در روز ۲۰ بهمن۱۳۶۰ به جوخه های اعدام سپرده شد.
 

 







هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر