شعله پاكروان در ازراه رسيدن بهار (ياد گل بهار او ريحانه راميگويد)
یکی
دو روز است در هیاهوی آمدن نوروز و بهار ، اسیر هزار عکس شده ام که جانم را میخشکاند
. حتی نتوانستم گزارشی از دیدارم با خانواده ی مهربان و بزرگواری که اسباب بخشش یک
محکوم به اعدام را فراهم کرد بنویسم . یا از مجلس بسیار پرمحتوایی که زنان در تهران
برگزار کردند برای بزرگداشت روز جهانی زن . مجلسی که میزبان طیفهای مختلفی از نیک اندیشان
بود . از زنان افغان تا زنانی که از کردستان آمده بودند .
این
چشمهای کنجکاو براق نمیگذارد از پیله ی دو روزه ام بیرون بیایم . چشمهایی که از ورای
میله های تخت کودکانه اش به پشت میله های زندان و سپس بالای دار رفت . چشمهایی که تماشا
کرد و خوب دید . بیشتر و عمیق تر از من که مادرش بودم و اکنون شاگردی در آعاز راه اویم .
اسیر
شده ام . در آغاز بهار اسیر زمستان شده ام . با دیدن هزار عکس . با مرور یک عمر از
ورای هزار عکس
به
محض ارام شدن جانم ، گزارش خواهم داد وقایع امیدبخش چند روز گذشته را .
سخت
است عبور از تنگه واشی و آب در جریان رودخانه ای که جوان مرا بخود میخواند تا از تماس
آب سرد با پوستش غرق لذت شود .
سخت است گذشتن از راههایی که نگارم از آن گذشت . سخت است خیلی
سخت .
لطفا آدرس
تلگرام من را به دوستانت بده كه عضوتلگرام انها شوم .ممنون از شما .
https://telegram.me/ZananFatehaneFarda
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر