۱۳۹۴ اسفند ۲۰, پنجشنبه

مصاحبه با خانم مرجان کمیته فرانسوی حمایت ازحقوق بشردرایران





مصاحبه با خانم مرجان
کمیته فرانسوی حمایت ازحقوق بشردرایران


خانم مرجان با تشکرازاینکه وقتتان رابه ما دادید تا بتوانیم درآستانه روزجهانی زن مصاحبه ای با شما داشته باشیم. شما برای ایرانیان نام وچهره علاوه برآشنا بودن هنرمند محبوبی هستید وترانه های زیبای شما برای تک تک ایرانیان خاصه ایرانیان تبعیدی دورازوطن یاد آورخاطرات زیبای روزهائی است که درخاک وطن بودند. همانطورکه قبلا مطرح کردم ما برای این مزاحم شدیم تا ازطرف کمیته فرانسوی حمایت ازحقوق بشردرایران مصاحبه ای با شما داشته باشیم تا دوستان فرانسوی ما با هنرمندان واقعی وآزاده ایران آشنائی بیشتری پیدا کنند
مرجان : خوشحالم ازاینکه اینجا هستید. درخدمتم. بفرمائید
خبرنگار : اگرممکنه ابتدا قدری درمورد سابقه وشروع فعالیت های هنری خودتان درایران برای ما توضیح بدید. ازکی ودرچه زمینه هائی فعالیت هنری خودتان را شروع کردید ؟
مرجان : درسنین نوجوانی بودم که حین ادامه تحصیل به خبرنگاری درمجله اطلاعات کودکان وگویندگی ومجری برنامه های کودک درتلویزیون ملی ایران مشغول شدم این سابقه هنری باعث شد که با رسیدن به دوران جوانی به بازیگری سینما علاقه پیدا کنم.( دنیای پرامید) اولین فیلمی بود که بازی کردم نقشی خاطره انگیزمقابل بزرگ مرد سینمای ایران زنده یاد محمد علی فردین که نه فقط درآن زمان که برای همیشه درتاریخ سینمای ایران به عنوان محبوب ترین بازیگرمرد جایگاهی خاص دارند. طی چند سال با بازی درچند فیلم مطرح زمان خودم به شهرت ومحبوبیتی دست پیدا کردم که میشه گفت یکی ازدوستاره زن اول سینمای ایران شدم .اوایل سال 1353 بدنبال آشنائی با زنده یاد بابک بیات وآقای پرویزمقصدی که ازآهنگسازان بنام زمان خودشان بودند وبه توصیه همسرم فریدون ژورک (نویسنده وکارگردان سینما ) که عامل این آشنائی بودند تصمیم گرفتم که درزمینه موسیقی وآواز هم شانس خودمو آزمایش کنم. پس از یکسال ونیم تعلیم دیدن درمحضراین استادان اولین ترانه رواجراکردم که خوشبختانه با اقبال عمومی روبروشد . این ترانه ازساخته های پرویزمقصدی بود بنام دودونه که هنرمند ارزنده موسیقی پاپ ایران زنده یاد استاد واروژان آنراتنظیم کرده بودند. بدنبال موفقیت این ترانه طی قراردادی با دوکمپانی تکثیروارائه کاست موسیقی ازچهارده ترانه ای که با صدای من توسط بزرگان موسیقی پاپ ایران تهیه شده بود دوآلبوم درسراسرایران منتشرشد که البته دراین طول دردوفیلم سینمائی متعلق به کمپانی همسرم وبه کارگردانی ایشان نیزبازی کردم که یکی ازاین دوفیلم بنام تکیه برباد بود که درسال 59 چند ماه پس ازپیروزی انقلاب (فبل ازکودتای آخوندی خمینی ) به نمایش عمومی درسینماهای کشورگذاشته شد

خبرنگار : درآلبومی که از مجموعه کارهای شما بعد از مهاجرتون به آمریکا درخارج ازکشور منتشر شده ترانه ای ملی میهنی هست بنام (ای شکسته ) با مطالعه وتحقیقی که من درمورد کارهای شما داشتم این ترانه اولین ترانه ملی میهنی بعد ازسرنگونی رژیم پادشاهی درایرانه . دراین ترانه ازشکسته شدن وطن گفتید وطنی که بارفتن دیکتاتور به آزادی رسیده بود ( ای شکسته توشکستی )
مرجان : بله . من باهاتم. خاک پاتم. چون پرنده درهواتم
خبرنگار : برداشت من میتونه این باشه که شما موافق سرنگونی رژیم پهلوی نبودید درست تربگم مخالف انقلاب بودید. همینطوره ؟
مرجان : نه این طورنیست . من درطول مبارزات ضد سلطنتی مردم منظورم ازاواخرسال پنجاه وشش به بعده تا آنجا که درتوانم بود همراهشان بودم درراهپیمائی ها. متینگ ها. بخصوص درگردهمائی های دانشگاه. درجشن با شکوه فرارشاه وسرنگونی رژیم. درست یادم هست بعد ازظهر بیست ودوم بهمن در سلطنت آبادکه بعد ها اسمشو گذاشتن پاسداران. خانه ما آنجا بود. آن روز بین جوان هائی که پیروزی انقلاب راجشن گرفته بودند با اهالی محل وبچه ها شیرینی پخش میکردیم. آرام آرام چنان راه بندانی ایجاد شد که تا پاسی ازشب گذشته عبور ومروراتومبیل ها مختل شده بود البته حضورمن هم چندان بی اثرنبود آنروزها چهره من برای مردم بیش ازامروز آشنا بود واکثرا بهم محبت خاصی داشتند

خبرنگار : هنوزهم خانم مرجان مورد احترام ومحبت خیلی ها هستید
مرجان : ممنونم . اما متاسفانه طولی نکشید. بهاری که به یمن مبارزاتی بیش ازیکصد ساله منظورم ازصدر مشروطیت تا 22 بهمن پنجاه هفته . باریخته شدن خون هزاران مبارزآزادیخواه به ثمررسیده بود می رفت تا به خزان تحجرآخوندی تبدیل بشه. روزی که خمینی گفت جمهوری اسلامی نه یک کلمه کم ونه یک کلمه زیاد پدرم گفت پنبه شد آنچه که ملت رشته بود. گاندی زیردرخت سیب نوفل لوشاتو تبدیل شد به شیخ فضل الله نوری . یادش به خیر. گفتن مردم نشناختن این قبیله رو. فرقه ای هستند که آخرت براشون ویترین دنیاست. گفت عمامه داران وتاج نشانان هردو تخت نشینند. راست میگفت دراین سی و اندی سال بعد ازانقلاب همه چی مثل یک دیکته کلاس سومی پرازخط خوردگی وسردرگمی بوده. درحالی که قراربود انقلاب با خودش آرامش وآسایش ورفاه وآزادی بیاره. من انقلابو مثل یک شب مهتابی کنار ساحل که انعکاس نورماه درآب به آن زیبائی وآرامشی شاعرانه داده بود می دیدم. متاسفانه آخوندا این شب زیبا روآن چنان توفانی و وحشتبارکردند که آزادی ورفاه و انسانیت را درایران فقط باید درفرهنگ لغات جست وجو کرد

خبرنگار : وقتیکه آخوندا بقدرت رسیدن ودشمنی شان را باهنروهنرمند بخصوص زنان هنرمند نشان دادند شما اولین قربانی این جریان بودید. میشه گفت که دلیل پیوستن شما به مقاومت واینکه هنرتونودر خدمت افشای جنایات رژیم آخوندی بکارگرفتید ریشه در همین نوع برخوردها داشته ؟
مرجان : اول اجازه بدید بگم مشگل آخوندا فقط هنروهنرمند نیست آخوندا با هرنمادی که نشانی ازتمدن وتجدد خواهی داشته باشه مخالف هستند وورای این خصلت واپسگرایانه به زن درقاموس شریعت آخوندی بعنوان یک انسان نگاه نمیشه. زنوفقط ابزاری برای تولید مثل ووسیله ای جهت عشرت ورفاه مردان میدونند. طبیعیه که درچنین نگرشی هنرخاصه هنری که توسط یک زن ارائه میشه نه تنها مردود که جرمی نابخشودنی ایست بخصوص اگر زنی دم ازملیت ووطن دوستی بزنه آنهم درشرایطی که خمینی مدعی امت اسلامی وصدورانقلابی مذهبی به سراسرمنطقه ونهایتا جهان بود بنا براین بعد از اجرای ترانه که باید بگم ازساخته های زنده یاد عماد رام بود وپخش اون درجامعه که مورد اقبال عمومی هم واقع شد روشن بودکه من دستگیرمیشدم وشدم. اون روزها علاوه برکارهنری ازوطن گفتن هم جرم بود و من ازنظرآخوندا هرسه جرمو باهم مرتکب شده بودم. هنرمند بودن. زن بودن وازوطن گفتن. پس ازیک ماه پرالتهاب وترسناک با فعالیتی که همسرم ازطریق مراجع قضائی پیگیرشده بود با سپردن تعهد ویک وثیقه ملکی که ویلائی بود کنار دریای شمال. آزاد شدم که بعدها این ویلا هم توسط یکی ازآخوندای منطقه مصادره شد. اما درخصوص پیوستنم به مقاومت تا آنجا که من بیاد دارم آنروزها هنوز شورای ملی مقاومت توسط آقای مسعود رجوی اعلام نشده بود. تنها سازمان مجاهدین خلق بود که مقابل ارتجاع آخوندی درآن جووحشت وکشتارایستاده بود. یادمه تنها نیروئی که مقابل خمینی ایستاد وبا قانون اساسی ارتجاعی ولایت فقیه توانست مخالفت کنه رهبری سازمان مجاهدین خلق بود. همین طورحمایت اززنانی که درراهپیمائی علیه حجاب اجباری شرکت کرده بودن. غیرازسازمان مجاهدین هیچ نیروئی که بجد بتونه مقابل خمینی بایسته وجود نداشت . من وهمسرم بنا به همان دلایلی که ازانقلاب ضد سلطنتی حمایت کردیم دنبال آزادی بودیم. میخواستیم مثل کشورهای آزاد جهان درجامعه ای مبتنی برآزادی های مندرج درمنشورحقوق بشربا دولتی دمکرات زندگی کنیم. بنا براین بطرف تنها نیروی آزادیخواه که بجد مقابل ارتجاع ایستاده بود کشیده شدیم وبا شناخت وآگاهی بیشتری که پیدا کردیم به خیل هوادران سازمان پیوستیم

خبرنگار : تا آنجا که من مطلع هستم شما بیش از یک ماه زندان بودید . اینطورنیست ؟
مرجان : درست میگید. من دوباردستگیر وزندانی شدم . این باراول بود که به اختصار براتون توضیح دادم .باردوم درارتباط با هواداری ازسازمان مجاهدین خلق دستگیرشدم که دوسال حکم قطعی گرفتم و سه سال تعلیقی. یادش بخیرسعید سلطانپور. اگرجنجالی که اعدام این هنرمند ارزنده دردنیا برپا نکرده بود شاید من وهمسرم هم نمی شد زنده ازاوین خارج شیم

خبرنگار : مشتاقم بدونم دوران محکومیت دوسال زندانتون چگونه گذشت. بخصوص که شما یک زن هنرمند بودید واین بار به جرم همکاری با یک جریان برانداز رژیم دستگیرشده بودید. مطمئنا برخورد جلادان رژیم مذهبی با شما بایستی باخشونت بیشتری باشه
مرجان : بله همینطوربود . ازاین دوسال ویکی دوماهی روکه زندانی کشیدم هشت ماهش دریکی ازانفرادی های بند 311 بودم
خبرنگار : چرا انفرادی ؟

مرجان : نمیدونم . شاید برای اینکه بیشتر زجربکشم. شایدم بخاطراینکه من هنرمند سرشناسی بودم و رژیم اکراه داشت ازاینکه مردم متوجه شن که جامعه هنری هم نسبت به مجاهدین گرایش مثبت داره کما اینکه بعدها پیوستن خانم مرضیه به سازمان برای رژیم جنجال آفرین شد تا جائیکه نا چارشد دربرخوردش با جامعه هنری تغیرروش بده. بهرحال بعد ازهشت ماه دادنم به بند 246 که یک بند عمومی بود باید اعتراف کنم آنروزحس کردم دوباره متولد شدم. می تونستم حس زندگی داشته باشم . حرف بزنم بگم بخندم گریه کنم . دیگه نباید مثل اسب عصاری دوریک اتاق دودرسه چرخ بزنم ویا سه کنج دیوار بنشینم وساعت ها به چراغی که درارتفاع چهارمتری توسقف سلول شب وروز روشن بود خیره نگاه کنم.حالا دیگه تنها نبودم. میتونستم کلمات شیرین وپرمهری را ازکسانی بشنوم که مدت ها آرزوی دیدارشان را داشتم دختران مثل گلی که من باهمه جوانی جای مادرشان بودم اینجا بند خاص مجاهدین بود کسانیکه با شنیدن صدای پای فاشیسم مذهبی پرچم ایستادن افراشتن . دلاورانی که حاضربودن وهستند برای آزادی هربهائی پرداخت کنن

خبرنگار : چه سالی دستگیرشدین. کی وکجا ؟
مرجان : ساعت یک ونیم بعد ازظهربود ششم تیرماه 1361 یک ماه وهشت روزبعد ازدستگیری همسرم دراین مدت هیچ خبری ازایشون نداشتیم. نه ملاقاتی نه تماسی نه جواب روشنی. دراین طول خانه ماشده بود ماتم کده. فضائی آکنده ازاضطراب ودلهره. مدتها بود که هرشب با پخش اخبار لیست بلند بالائی از اعدام شده هاروازتلویزیون اعلام میکردن. گفتنی زیاد دارم اما میدونم که فرصت شما کمه گذشته ازاین اگربخوام همه چی روبگم میشه مثنوی هزارمن کاغذ.

خبرنگار : شاید درفرصتی دیگر. فقط دوسئوال دیگه. هیچوقت براتو پیش آمد درطولی که زندان بودید بدورازچشم نگهبانان. منظورم بند عمومیه . برای دوستان هم بندتان با صدای زیبائی که دارید ترانه ای را بخوانید ؟
مرجان : خواندن که نه. نمیشد صدام میرفت بیرون. چهارپنج ماهی بود که تواین بند بودم. تقریبا با شش بچه کوچیکی که باهامون بودند. میشدیم شصت تا هفتا نفربعضی وقتها کمتروبعضی وقت ها بیشترچون هر چند روزی تعدادی رو میبردن وکسان دیگه ای جاشونومیگرفتن. زندانی های تازه دستگیر شده

خبرنگار : یعنی آزاد می شدند
مرجان : نه. برای اعدام میبردن. دیگه برامون شده بود یه واقعیت معمولی. مصیبت وفاجعه وقتی همه گیرمیشه اهمیتشو ازدست میده. هرکسی روکه هنگام غروب صدا میزدن میدونستیم که دیگه برنمیگرده بچه ها میگفتن فضا خیلی آرومترشده. میگفتن سال پیش هرشب تعدادی رواعدام میکردن ولی این روزها هفته ای. ماهی

خبرنگار : جریان بچه ها چی بود شیش تابچه. اونا برای چی تو زندان بودند

مرجان : بعض وقتها کمتربودن وبعض وقتها بیشترهرمادری که اعدام میشد بچه شومیدادن به خانواده اش .اکثربچه ها موقع دستگیری مادرشون با اونا بودن تعدادی هم بچه هائی بودن که تو بیمارستان زندان بدنیا می آمدن. سال شصت ودوبود اوسط زمستان به مناسبت یکی ازعیاد مذهبی به هراتاقی برای اولین بارمقداری شیرینی دادن.نه مجانی فروختن. یادمه آن شب اعلام کردن که خاموشی رویکساعت دیرتر میزنن. جای من سه گنج اتاق بود. چهارگوشه اتاق بهترین جا برای هرزندانی بود. منم چون سنم ازخیلی ها بیشتربود وباصطلاح هنرمند بودم مسئول اتاق یکی ازگوشه های بالای اتاقو بهم داده بود. آن شب تعدادی ازبچه ها که بیشترازبقیه با من دوستی پیدا کرده بودن دورم جمع شدن وازم خواستن که براشون یکی ازترانه هاموبخوانم.خیلی اصرارکردن . با ترس ولرزشروع به زمزمه کردم . ( اونی که میخواستی توغبارا گم شد . مرغی شد و پشت حصارا گم شد .باد اومد وتوجنگلا قدم زد. اسم ترواز همه جا قلم زد. ببین جدائی چه بروزش آورد. چه سرنوشتی که براش رقم زد ) مدتها بودکه گریه نکرده بودم میتونم بگم اشگم خشگ شده بود. آن شب با خواندن این ترانه حس خاصی پیدا کردم. یاد گذشته ها .روزهای خوبی که با خانواده ام داشتم. بچه ها. پدرم. مادرم. اینک عاقبت همسرم چی میشه. یک باره حس کردم صورتم گرم شده. بدونه اراده دوقطره اشگ رو لوپم غلتیده بود. آخرین باری که گریه کرده بودم پارسال بود توانفرادی . شبی که شهین روداشتن برای اعدام می بردن.

خبرنگار : کی بود این شهین ؟
مرجان : یه روزکه ازدادگاه برم گردوندن به زندان. طرف های غروب بو که وارد سلول شدم. زن جوانی رودیدم که روبروی در ورودی نشسته وداره با قاشق به نوزادی که دربغل داشت قنداغ میده. بیست وچها پنج سال بیشترنداشت. خوش سیما ولی رنگ پریده ولاغر. ازبیمارستان اوین آورده بودنش سه روز میشد که فارغ شده بود
خبرنگار : حامله دستگیرشده بود ؟
مرجان : پنج ماهه. چهارماه توانفرادی های بند 209 بوده. میگفت شوهرشوماه پیش اعدام کردن. با هم دستگیرشون کرده بودن

خبرنگار : به چه جرمی ؟
مرجان : همون جرمی که سال شصت وهفت سی هزارنفرودر دوماه دارزدن. آزادیخواهی

خبرنگار : خودش دارزدن شوهرشو دیده بود ؟
مرجان : شب قبلش بهشون یک ملاقات حضوری داده بودن مثل آخرین شام مسیح. خیلی ها این ملاقاتو داشتن. ناصرازش خواسته بود. اسم همسرش ناصربود. ازش خواسته بود اگربچه شون دختربود اسمشو بزاره سولماز. اسم خواهرشوهرش که میگفت پنج مهری بوده

خبرنگار : یعنی چه پنج مهری ؟
مرجان : کسانیکه توتظاهرات خیابانی تهران درپنجم مهرسال شصت دستگیرشده بودن حکمشون اعدام بود. اکثرا همان روزهای اول اعدام شون کردن بدون محاکمه ویا هیچ سئوال وجوابی. سولمازدختر ملوسی بود با موهای طلائی وچشم های آبی. شهین میگفت خیلی به پدرش شبیه. اون زن غمزده وکم حرفی بود ساعت ها درسکوت بچه رو درحالی که روپاش تکان میداد خیره نگاهش میکرد وبه ترکی زیرلب واسه اش لالائی می خواند. وقتی خواستن ببرنش سولماز وبغل کرد وپیشانیشوماچ کرد. بچه توبغلش خواب بود درست شده بودن مثل تابلوئی که میکلانژکشیده. تابلونقاشی مریم مقدس که مسیح نوزادوبسینه گرفته. دیگه نتونستم طاقت بیارم. تاب دیدن چنین صحنه ای رونداشتم برای اینکه کسی صدای هق هقمونشنوه صورتمو میان دستهام مخفی کردموسرموگذاشتم روزانوهام. نمیدونم چقدرطول کشید. با دستی که شهین به موهام کشید به خودم آمدم ولحظه ای به چهره آرام ولبخند تلخی که به لب داشت خیره شدم. سولمازو گذاشت تو بغلمو گفت نگران نباش دارم میرم دیدن ناصر. ورفت .

خبرنگار : درحال حاضروضعیت زنان هنرمند درایران به چه صورته.آیا اجازه خواندن دارند ؟
مرجان : همانطورکه قبلا گفتم اصولا درشریعت سیاه آخوندی هنروهنرمند جائی ندارد مگراینکه ازنظر منافع وبقول خودشان نظام موضوعیت پیدا کنه. مثل خاویارکه تا قبل ازانقلاب وبه حکومت رسیدن آخوندا حرام اعلام شده بود اما بعدا که متوجه منافع ودرآمد دلاری کلان آن شدند به بهانه ای بنا به فتوای خمینی حلالش کردن. همینطورتصویرومجسمه وسینما. یادمان هست که گروه های وابسته به ارتجاع به سردمداری آخوندا درشهرهای مختلف اولین اقدامشون آتش زدن سینما ها بود که نمونه اش به آتش کشیدن سینمارکس آبادان بود بابیش ازچهارصد تماشاگربی گناه که دنیا را تکان داد وبعدها روشن شدکه کارخود آخوندا بوده ولی بعد ازانقلاب بخصوص درطول آن جنگ هشت ساله خانمانسوزکه اگرنبود هوشیاری رهبری مجاهدین بنا به گفته شخص خمینی تا کشته شدن آخرین ایرانی به خواست آخوندا ادامه پیدا میکرد. چون ازنظرتبیلغات به نفع رژیم تشخیص داده شده بود با سرمایه گذاری های بسیارزیاد بعنوان مسخره سینمای دفاع مقدس دوباره فیلمسازی شروع وسینما ها باوامهای کلان بانکی ساخته شد واما درمورد موسیقی .ابتدای به تخت نشستن خمینی حتی برای آرم اخبارتلویزیون اجازه پخش مارش نظامی هم داده نمیشد فقط ازیک واژه عربی استفاده میکردن که هنوزهم نه فقط من که اکثریتی قابل ملاحظه ازمردم کشورم معنای آنرا درک نکردن. ولی دراین چندین ساله اخیر خاصه اززمانی که مجاهدین برخوردی درخورهنرمند وهنروموسیقی را درسطح جهان واز طریق سیمای آزادی درداخل ایران به نمایش گذاشتند که نمونه اش کنسرت خانم مرضیه همراه ارکستر فیلارمونیک لندن درآن سالن باشکوه بود وضعیت برخورد رژیم هم با موسیقی فرق کرده تا جائی که اخیرا حتی اقدام به صدور خواننده وارکستر همراهش به خارج ازکشور خاصه لس آنجلس آمریکا میکنند اما فقط خوانندگان مرد هنوز صدای زن حتی بعنوان کربایستی درپس صدای مردی بگوش برسد. جوابم نه است . هنوز زنان هنرمند داخل میهن حق حضوروارائه هنرشان را ندارند

خبرنگار : دررسانه های خارجی طوری از روحانی رئیس جمهور ملا ها صحبت میکنند که گویا بسیارمدره است وتلاش میکنند نقض حقوق بشردرایرانوبپوشانند بخصوص درانتخابات قلابی که چندروزپیش بود تبلیغات برای آزادی زنان درانتخابات میکردند. میخواستیم نظرشما را بعنوان یک هنرمند زن بدانیم
مرجان : اول بایستی عرض کنم که اصولا موضوع انتخابات درایران ازروز اول یک بازی احمقانه بوده برای جلوه دادن به اصطلاح جمهوریت ودمکراسی درخارج ازکشور. به قول خود خامنه ای جهت کسب مشروعیت. همان دوراول سی وشش سال پیش خمینی به صراحت اعلام کرد که کسانی که به قانون اساسی آخوند ساخته اش رای نداند حق کاندیدا شدن برای مجلس وریاست جمهرری را ندارند درمورد بیست زنی که به اصطلاح برای نمایندگی مجلس انتخاب شده اند اولا که همگی آنان کسانی هستند که ازفیلتر شورای نگهبان رژیم گذشته اند یعنی خودی هستند نه ازملت . یکی ازاین حضرات که علاقه ای نداشتم حتی اسمشونو یاد بگیرم چند روز پیش مصاحبه ای داشت خیلی ذوق زده با یک خبرنگارایتالیائی درجواب خبرنگارراجع به حجاب اجباری جواب داد که درآینده ممکن است زنان در مورد حجاب حق انتخاب پوشش داشته باشند. فردای پخش مصاحبه ازرسانه ها ناچارشد گفته اش راتکذیب کند وبگوید که حرف ایشان تحریف شده است. این نماینده می خواد درفردای ایران مدافع حقوق زنان باشد ویا مدافع حق ملتی که مثلا به ایشان رای داده اند. دردیکتاتوری مذهبی حاکم برایران نه فقط مجلس. رئیس جمهور .وزیراموخارجه ... وقتان رانگیرم هیچ ارگان ویا فردی استقلال ندارد. فرمان فرمان ولی فقیه است وحکم حکم حکومتی. به واقع انتخابات درایران یک نمایش مسخره ورنگ باخته است واما درمورد آقا حسن فریدون که با حاکمیت آخوندا فامیلی خود را به روحانی تغیرداد. ایشون سالیان سال ریاست شورای امنیت رژیم را عهده داربوده. درست تر بخوام بگم درتمام جنایات رژیم دست داشته. کشتارزندانیان سیاسی . بنا به اعتراف خودش سرکوبی دانشجوایان درنهضت دانشجوئی 78 . بنظرمن دراین تعزیه آخوندی قراراست اینبار به جای خاتمی حسن نقش مقابل شمرودرکربلای ایران بازی کنه
خبرنگار : درآستانه روزجهانی زن شاهد این بودیم که شما درجلسه ای درپاریس که مقاومت برگزارکرد ترانه های زیبائی خواندید. چه چیزی باعث شد که شما ازمقاومت حمایت کنید ؟ بخصوص همکاری شما باهنرمندان جوان کمپ لیبرتی
مرجان : حمایت من ازمقاومت ریشه درتفکرواندیشه مترقی وآزادیخواهانه حاکم براین شورا داره که این اندیشه برمنشورده ماده ای سرکارخانم مریم رجوی رئیس جمهورمنتخب شورای ملی مقاومت ایران استواراست و خود این منشورآرام آرام میره که تبدیل بیک شعارملی بشه . بنظرمن برآمد این شعار ایران مریم مریم ایرانه. واژه مریم جدا ازشخصیت بارزخانم رجوی نماد یک چرخش تجدد طلبانه مبتنی برنهضت مشروطیت ایرانه که نماد تحجروواپسگرائی رو بدارمکافات کشید. این منشور بگواه همه آزاداندیشان می تونه تنها علاج وراه گشای یک حکومت دمکرات وایجاد دمکراسی درایران باشد. فلسفه ترانه خواندن من هم نه تنها دراین گردهمآئی که دقیقا ازبعد ازکودتای خمینی علیه انقلاب ضد سلطنتی

یک مبارزه است. باید اعتراف کنم که تنها وسیله ویا درست تربگم تنها اسلحه من دراین مبارزه که بسیار آگاهانه هم انتخاب کردم صدائیه که دارم. من اجرای ترانه نمی کنم آزادی روفریاد میزنم. اما همکاری من باهنرمندان جوان رزمگاه لیبرتی . متاسفانه سعادت یارم نبوده که بتونم بعنوان یک همرزم در کنار شون باشم بناچاردر جبهه پشتیبانی سعی دارم خدمت کنم. من واقعا ازاین دلاوران سرفرازنیرومی گیرم
خبرنگار : درآستانه 8 مارس روز جهانی زن هستیم. پیامتان برای زنان ایران به ویژه زنان هنرمند ایران چیست ؟ زنانی که اجازه ندارند کنسرت اجرا کنند
مرجان : زمان زمان ایستادنه وفرصت برای اجرای کنسرت درآینده بسیاراست. باید بهشون بگم عزیزانم کمر همت ببندید وبعنوان چاوشان این کاروان پرشتاب جلودارمیدان مبارزه باشید. بجنگید با همه توانیکه دارید تا ریشه دیکتاتوری وتحجروواپسگرائی روهرچه زودتربتوانیم ازاون سرزمین ستم زده بکنیم. به همت وقدرت خودتون باورداشته باشید. دردورانی زندگی میکنیم که روزگاردرتمامی زمینه ها روبه تکامله آنهم باسرعتی باورنکردنی . آخوند وتفکرقرون وسطائیش روبه زواله حتی اگر هنرمندان هنرشونو در خدمت واپسگرائی بکاربگیرند. بقول سرداربزرگ ارتش آزادی بخش شهید موسی خیابانی پیروزی ازآن ماست. نیروهای میرا رفتنی هستند به آینده اندیشه کنید . آینده درخشانی که درپیش است


پیروز وپیدارباشید
مرجان

لطفا آدرس تلگرام من را به دوستانت بده كه عضوتلگرام انها شوم .ممنون از شما .




هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر