كتاب اسلام ، زنان و برابري ـ
مريم رجوي ـ قسمت سوم
آيات محكم آياتي است كه دراساس پايه
هاي اعتقادي اسلام راتشكيل ميدهد و شامل محتوا و مباني فلسفي ، جهانشناسانه و
انسانشناسانه اسلام است . اما آيات متشابه كه در اساس مربوط به احكام وروشهاي
زندگي روزمره ميشود به هيج وجه دگم نيست ، بلكه در هرزمان با پايبندي به همان روح
و محتواي يكتاپرستانه ، براي پيشترفتهاي بشري ومقتضيات اجتماعي راه بازميكند والا
به شريعت جامد و بي فايده يي تبديل خواهد شد .
اسلام ازديناميسمي برخوردار است
كه پيوسته براي حركت جامعه بسوي پيشرفت و ترقي راه ميگشايد و ازآنجا كه نميخواهد
به گونه ييذهني اين آرمان را به پيش ببرد ، ازآغاز كارخود را بر اين بنا كرده كه
عبارت است ازتميزدادن محكمات ازمتشابهات .
درهمان آيه سوره آل عمران مشتبه
كردن اصول محكم با مقررات مرحله يي محكوم شده و هشدار داده شده است كه آويختن به
موارد متشابه ،گردابياست كه مبتلايان به عقيده و دانش متزلزل وصاحبان قلبهاي بيمار
در آن غرقه خواهند شد اما راسخان انديشه و علم از آن درامان خواهند بود واصل
راهنمايشان اين است كه آموزشها و پيام اسلام را در تماميت آن بررسي كرده و اصول و
محكمات تعيين كننده را از موارد متشابه تميزدهند .
بنياد گرايان و مرتجعان قشري
همه احكام ومقررات مرحله يي را دگم و ثابت تلقي ميكنند و اين نگرش با تعريف تقسيم
آيات توسط خود قرآن در تناقض است . محكمات بعنوان اصول اساسي اسلام ، ثابت و
لايتغيرند و متشابهات نسبي ، ديناميك و قابل انعطاف هستند .
قرآن در جاي ديگر صفت مثاني را
براي متشابه بكار برده كه معني آن منعطف و داراي ديناميسم است .
بنيادگرايان بر اساس دگماتيسم
مذهبي و برداشت قشريگرايانه از دين ارزشهاي آرماني يا اصول پايه رابه عمد با برخي
تاكيتكهاي عملي كه در تجربه اسلامي متناسب با ظرفيت تاريخي آن دوران به كار بسته
شده، قاطي و مشتبه كرده اند . في المثل ارزشهاي توحيدي نظير برابري زن و مرد در آن
زمان قابل اجرا نبود زيرا واقعيت جامعه عقب مانده ازآن ممانعت ميكرد، از اين رو
براي تحقق آرمانهاي اسلام، وجود مراحل گذار ضرورت داشت اين راهحلهاي ميانه و موقت
به پله هاي اوليه قابل تشبيه است كه جامعه بايد برآن قدم ميگذاشت تا به پله هاي بالاتر
برسد. بنابراين مبين حداكثرهاي آرمان اسلامي نبود اما تمايلات ارتجاعي همين حلقات
واسط را ارزشهاي پايه يي اسلام تلقي كرده اند .
در مورد احكام ارث، كه در شرايط
14قرن پيش سهم زن نصف سهم مرد تعيين شده است، اگر به مقتضيات تاريخي آن دوران توجه
نشود و اين نسبت يك حكم ثابت و دائمي تلقي شود، اولا اهميت صدور آن در شرايط 14قرن
پيش درك نميشود، ثانيا بطورغيرواقعي نتيجه گيري ميشود كه اسلام مخالف برابري زن و
مرد است. حال آن كه اسلام در دوراني براي زنان حق ارث قائل شده كه آنها اساسا ارث
نميبردند، حتي خودشان موضوع ارث بودند و زن بعنوان بخشي از ميراث شوهر به تملك
ورثه يا افراد قبيله در ميامد. بنابراين نفس قائل شدن حق ارث براي زنان، در حكم يك
انقلاب بوده است، چرا كه ميدانيم تا همين اواخر، حتي دركشورهاي اروپايي، زنان از
استقلال مالي برخوردار نبودند. نكته مهم ديگري كه بايد درباره ميزان ارث زنان در
14قرن پيش درنظر داشت اين است كه در آن زمان زنان نقشي در توليد نداشتند و مردان مسئول
تامين مخارج خانواده بودند، با در نظر گرفتن اين عوامل بديهي است كه هر وقت پيشرفت
اقتصادي و اجتماعي اقتضا كند و موقعيت اجتماعي و اقتصادي زنان تغيير يابد يا امكان
تغيير آن بوجود آيد،ديناميسم قرآن حكم ميكندكه زن و مرد بطورمساوي ارث ببرند .
بنابراين هم چنان كه قبلا هم
اعلام كرديم، زن و مردم در ارث حقوق يكسان دارند و برابرند.
اكنون كه اوضاع جامعه و نقش
اقتصادي و اجتماعي مرد و زن دستخوش تحولات عظيمي شده، ديناميزم قرآن، نقش مسلط
مردان را نفي ميكند و به برابري زن و مرد حكم ميدهد .
اين امر در مورد بسياري ديگر از
احكام ناظر بر مسائل اجتماعي و حقوقي، نظير شهادت دادن، ديه و نظايرشان، نيز صادق
است .
بعنوان مثال شهادت دو زن در
ازاي يك مرد را در نظر بگيريد اين هم يك تلقي دگماتيك و ثابت فرض ميشود. ثانيا
نابرابري زن و مرد ازآن استنتاج ميشود و به اسلام نسبت داده ميشود اما حقيقت اين
است كه در شرايط 14قرن پيش،آن هم در جوامع بدوي، كه زن هيچ حقي نداشت و دختران
زنده بگور ميشوند. اسلام با ارائه چنين احكامي، گامهاي بسياري مهم و جسورانه يي در
جهت احقاق حقوق زن برداشت و اكنون مرتجعان را بنگريد كه چگونه با برداشتهاي
دگماتيك خود از اين احكام پيام وآرمان رهايي بخش اسلام را تحريف ميكنند و آن را
به حد درك ناقص، تنگ نظرانه و كاسبكارانه خود تنزل ميدهند.
اگر مرتجعان مدعي باشند كه
احكام شريعت را مطابق روش پيامبر اجرا ميكنند، ادعايشان دروغي بيش نيست. زيرا همه
ميدانند كه يكي از دخشانترين وجوه رسالت پيامبر، رهايي زنان و تكريم آنها بود. او
بود كه اتهام زدن به زن را گناه كبيره شمرد، براي آن مجازاتي سنگين تعيين كرد و
براي اثبات اتهام، حضور چهار شاهد را ضروري دانست.او حتي در برابر اعتراف آشكار به
معاصي مربوطه،بارها روي برگرداند و مدعي را به توبه فراخواند. اما آخوندهاي زن
ستيز روزانه به دهها و صدها زن اتهام ميزنند، آنها را بازداشت ميكنند، و به آنها
در ملاعام شلاق ميزنند و يا آنها را سنگسار ميكنند. امام علي در اين باره ميگويد:
زماني خواهد آمد كه از قرآن جز رسم آن باقي نميماند و هيچ چيز بيشتر از دورغ بستن
به خدا و پيامبر رواج نخواهد داشت.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر